+هنوزم غذا داریم ریحان¿
_رو بخاریه
+از من دلگیری¿
_نع
+پس چرا با من بداخلاقی میکنی¿
_پیله نکن علی...برو
+ نکن...هنوز خیلی مونده تا جای گریه داشته باشی
_ چاره ای ندارم
***بر شانه های مردانه اش هق میزنم دق دخترانه هایم را
***شب عیده... اصلا حالم به عید شبیه نیست! عزا!
***بیست و هفتمین عیدانه...
***شاید باید فطریه ای هم برای دلواره های دلهای یتیم ...
*** باز هم رسیدن سربزنگاه علی و حرفهایش کمی و کمّی
دل به داد داد دل داد
_من یادم نمیشه علی :"(
+میدونم!منم یادم نمیشه!تو فقط پرواز کن!
*** لعنت به لجبازی و آب بازی پرشور قطرات شوری که با گزیدن لب, با درشت کردن چشم , با روی هم گذاشتن پلک, با اخم کردن و خیره شدن به صفحه گوشی,و با هیچ کوفت و زهر مار دیگه ای سد نمیشه و آنی که نباید, خودشو اویزون گونه هات می کنه و تو رو رسوا!
و لعنت بر ارتعاش تارهای صوتی نشسته در بغض گلو که بلد نیستند آبروداری کنند که طبیعی به نظر برسند در پاسخ به پرسش: خوبیِ ¿ دیگران...